محل تبلیغات شما

سرما خورده بودم

نمیشد محمد ابراهیمو ببوسم

داشتم دیوونه میشدم یه بچه ی هفت ماهه که جونت به جونش بنده جلو چشمات  باشه بعد نتونی بوسش کنی

وقتی رفتیم زیارت یه دعایی کردم که خودمم خندم گرفت ولی خب حرف دلم بود

به نجیب زاده گفتم دعا کنید خدا زودتر شفام بده که بتونم محمد ابراهیمو بغل کنم تا بعد از ظهر وقت دارما

جالبیش اینجاست سرعت بهبودیم شگفت انگیز بود و منم از خجالت آقا دراومدم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها